درس مدیریتی

درس مدیریتی

  حکایت شتر و موش
 
 
موشی افسار شتری را گرفت و به راه افتاد.
 
شتر به دلیل طبع آرامی که دارد با وی همراه شد ولی در باطن منتظر فرصتی بود تا خطای موش را به

وی گوش زد کند.
 
این دو به راه ادامه دادند تا به کنار رودخانه ای رسیدند.
 
موش از حرکت بازایستاد و شتر از او پرسید که چرا ایستاده ای تو رهبر و پیشاهنگ من هستی.
 
موش گفت : این رودخانه خیلی عمیق است.
 
شتر پایش را در آب نهاد و رو به موش گفت: عمق این آب فقط تا زانوست.
 
موش گفت :میان زانوی من و تو فرق بسیار است.
 
شتر پاسخ داد : تو نیز از این پس رهبری موشانی چون خود را بر عهده گیر.




موضوعات مرتبط: داستان

تاريخ : سه شنبه | | نویسنده : محمد کمالی دولت ابادی |